مـَـن نـِـمیفـَـهمـَـم چـِـرا هیچ کـَـس نـِـمے نـِـویـسـد از
از آغوشـِـشان از عـَـطر تــَـنـِـشـان
از صدایــِـشــان
از دلـْـگــَـرمے هایــِـشان...
پـُـ ـ ـررو مےشـَـونــْ ـد؟
خــُـب بـِـشـَـوند ...
مـَـگــَـر خـُـودِ مـا با هـَـر دوسـْـتــَـت دارمے
تا آسِـمـان نـَـرفتـِـهایم ؟
مـَـگــَـر ما بـِـہ اتـِـکــاء هـَـمیـن دستها
هـَـمیـن نـِـگاهها
هـَـمیـن آغوشـْ هـا، در بــِـزنگاه هاے زندگے
سـَـرِپا نــَـماندهایـ ـم ؟
مـَـن بـَـلـَـد نیستــَـم در سـایــِـہ،
دوسـَـت داشتـِـہ باشـَـم
مـَـن مےخواهـَـم خواستــَـنـَـم ..
گوش فـَـلـَـ ـک را کــَـر کــُـنــَـد
مـَـ ـن مےخواهـَـم
هـَـمـِــہ بــِـدانـَـند " مَــــــرد ِ مـَـن " بے هـَـمتــاسـْـت
مـَـن مے خواهـَـم
مَــردَمــ بــِـدانــَـد دوسـ ـتش دارمــ ....
ﺗﻠﺦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ، ﺗﻠﺦ
ﻣﺜﻞ ﺯﻫﺮﯼ ﮐﻪ ﭼﮑﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻇﻠﻤﺎﻧﯽ ﺷﻬﺮ
ﻣﺜﻞ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺗﻮ
ﻣﺜﻞ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻃﻮﻓﺎﻥ
ﭘﺮﭘﺮ ﺷﺪ
ﺗﻠﺦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ، ﺗﻠﺦ
ﻣﺜﻞ ﻋﺼﺮﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺍﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ
ﺗﻮﭖ ﮔﺮﺩﺍﻥ
ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻇﻠﻤﺖ
ﺗﻠﺦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ، ﺗﻠﺦ
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺳﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩ
ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﺶ
ﺑﻮﯼ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ
گاهی دلت میخواد همه ی بغض هات از توی نگاهت خونده بشن
میدونی که جسارت گفتن کلمه هارو نداری
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری
باجمله ای مثل چیزی شده؟؟؟؟
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سرمیکشی
و بالبخندی سرد میگی ن..هیچی
آری تو راست می گویی، آسمان مال من است،
پنجره، فكر، هوا، عشق، زمین، مال من است.
اما سهراب، تو قضاوت كن، بر دل سنگ زمین جای من است؟
من نمی دانم چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست.
صبر كن ای سهراب... قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین دلگیرم.
به سراغ من اگر می آیید، تند و آهسته چه فرقی دارد؟ تو هرجور دلت خواست بیا!
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست كه ترك بردارد.
مثل مرمر شده است چینی نازك تنهایی من...
خورشیدی بودم پرگداز
که تلالو نگـــــاهم، هنـــوز
در آبگیر یخی جا مانده است . . .
تا اینکه ساحت سرد چشمانت
روزی مغلوبم کرد
شدم سیــــــاهه ای سپید ،
سیــــارکی سرد
که تنهایی اش
1-محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم
2-دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو
3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم
4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و
5-این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید
6- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم که
7- شریک زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار کوتاه بود اما
8- توانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و
9- بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم
10- این خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ کس نمیتواند تحمل کند و با این
وضع
11- اگر ازدواج ما سر بگیرد ، تمام عمر را
12- به پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند . بنابراین با جدایی ازهم
13-خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان که
14- از زدن این حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش
15- این مطالب را از روی عمق احساسم مینویسم و چقدر برایم ناراحت کننده است اگر
16- باز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی . بنابراین از تو میخواهم که
17- جواب مرا ندهی . چون حرفهای تو تمامش
18- دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت که دارای کمترین
19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای همیشه
20- تو و یادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمتوانم قانع شوم که
21- تو را دوست داشته باشم و شریک زندگی تو باشم .
من غرورم را مدیون بارانم
باران را سپاس که اشکـهایم را پـنهان کرد
باران را سپاس که آبرویم را خرید تا نفهمند آدم ها
که من از تنهایی نیست که قدم می زنم
من زیر باران رفتم تا که آسوده خاطر ببارم
بی آنکه بترسم از نگاه کسی....
نگو :
"بار گران بودیمو رفتیم".
نگو :
"نامهربون بودیمو رفتیم".
دلیل محکمی نیست
بگو :
با دیگران بودیم و رفتیم
تـــآبــــ تــآبـــــ عبــآسے ...
خــُـכآ کـُـجــا بوכے ؟
مگہ قــرـآر نبـوכ مــَـטּُ ننـכآزے ؟
نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو مینویسم:
در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن بید مجنون خزان زده
و کنار مرداب آرزوی های رنگی ام در کلبه را باز کن
و به سراغ بغض خیس پنجره برو ، حریر غمش را کنار بزن
مرا می یابی
ϰ-†нêmê§ |